تئوری داو (DOW theory) یک فرضیه بازارهای مالی است که با تکیهبر رویکرد تحلیل تکنیکال، وضعیت بازار و داراییهای درون آن را ارزیابی میکند. نظریه DOW در واقع یکی از اجزای مهم تحلیلهای تکنیکال بازارهای مالی امروزی است. از این روش به شکل گسترده قبل از کشف نمودارهای شمعی در دنیای غرب استفاده میشد. با اطمینان میتوان گفت حتی امروز نیز کتاب تئوری داو و روشهای آن در تحلیل بازارهای مالی استفاده میشود.
تریدرها با ترکیب نمودار شمعی و تئوری DOW میتوانند به نتایج خوبی دست پیدا کنند. آموزش تئوری داو را برای پی بردن به اصول مقدماتی نظریه داو و نحوه استفاده از آن دنبال کنید.
ابتدا باید نگاهی به تاریخچه این تئوری پرکاربرد داشته باشیم و پس از آن به آموزش نظریه داو میپردازیم. تئوری DOW توسط آقای چارلز داو (Charles H. Dow) معرفی شد. این شخص همچنین بنیان گذار سرویس اخبار مالی داو جونز (Dow-Jones) در وال استریت ژورنال نیز هست.
در آن زمان، آقای چارلز داو از سال 1990 یک سری مقاله در مورد بازارهای مالی نوشت که در سالهای بعد به عنوان تئوری DOW شناخته شد. البته نباید فراموش کنیم که بخش زیادی از اعتبار این تئوری به آقای ویلیام همیلتون(William P Hamilton) تعلق دارد. او در طول 27 سال همه مقالات مربوط به استراتژی داو را با مثالهای مرتبط تدوین کرده است.
بسیاری از این مقالات از زمان چارلز داو تغییر کردهاند از این رو در هنگام بررسی تئوری DOW با حامیان و منتقدان بسیاری مواجه میشویم که هر کدام به نقاط قوت و ضعف این نظریه میپردازند. این نظریه حتی در تحلیل ارزهای دیجیتال نیز کاربرد دارد.

مقایسه نظریه DOW و Wyckoff
داو و نظریه وای کوف از نظر تکیه بر فازهای مختلف نقاط شباهتی دارند که در آن هر دو به چرخههای بازار اشاره دارند. نظریه داوجونز از سه فاز انباشت، نشانهگذاری و توزیع تشکیل شده است در حالی که در تئوری وای کوف ما با 5 فاز مختلف با ترتیب 5 حرف انگلیسی مواجه هستیم.
به دلیل طولانیتر بودن فازهای وای کوف، بازار همیشه طبق روال آن عمل نمیکند و تشخیص آن مشکل است.

مقایسه تئوری دارواس و داو
تئوری دارواس که به آن Darvas Box نیز گفته میشود یک استراتژی معاملاتی در بازارهای مالی است که بر روی حجم و سقفهای قیمتی تکیه دارد. این تئوری به ما میگوید فقط جعبههای صعودی را معامله کنیم.
البته این نظریه بیشتر در بازارهای صعودی جواب میدهد و با توجه به نظر بسیاری از منتقدان تئوری دارواس، در بازارهای نزولی ضررهایی را به تریدر وارد میکند.
اصول تئوری DOW
اصول مقدماتی تئوری داو برپایه چند باور ایجاد شده است که به آنها اصلهای تئوری DOW گفته میشود. چارلز داو در طی سالها و براساس مشاهدات خود از بازارهای مالی این اصول را توسعه داده است. اصول 9 گانه داو به عنوان یک نیروی راهنما در پشت تئوری داو قرار دارد.
اصول داو عبارتاند از:
1.شاخصها همه چیز را تخفیف میدهند
شاخصهای بازار بورس معمولا هر چیزی تخفیف میدهند. فرقی نمیکند در دامنه عمومی باشد یا نه. اگر یک رویداد غیر منتظره رخ دهد، شاخصهای بازار بورس ناگهان برای ارائه بازتابی از ارزش دقیق سهام خود را سریع کالبیره میکنند. این موضوع در بازار ارزهای دیجیتال نیز صدق میکند البته با نوسان بسیار بیشتر.
2. سه نوع روند در بازارهای مالی وجود دارد
روند اصلی یا اولیه، روند ثانویه و روندهای جزئی.
3. روند اصلی
به روندی که در بازارهای مالی از یک سال تا چندین سال ادامه پیدا میکند، روند اصلی میگویند. این روندها در بازارهای بورس و ارز دیجیتال معمولا نشان دهنده جهت حرکتهای گستردهتر چندین ساله بازار است. با این که سرمایه گذاران بلند مدت به ترندهای اصلی علاقه زیادی دارند اما در طرف دیگر تریدرهای فعال تمایل بیشتری برای استفاده از همه ترندهای موجود نشان میدهند.
روند اصلی بازار از دو حالت خارج نیست، یا در جهت صعودی حرکت میکند یا نزولی
4. روندهای ثانویه
روندهای ثانویه که با نام Secondary Trend شناخته میشوند در واقع اصلاحات ترند اصلی هستند. به این روندها مانند یک بازخورد کوچک به حرکتهای بزرگ بازار نگاه کنید. برای مثال اصلاحات رایج در بازارهای بولیش، نوسانات و بازگشتیها در بازارهای خرسی از بهترین نمونههای روندهای ثانویه هستند. این روندهای ثانویه که گاهی با نام روند مبارز روند اصلی نیز شناخته میشوند ممکن است از چند هفته تا چندین ماه عمر داشته باشند.

5. ترندهای جزئی/نوسانات روزانه
این روندها بسیار کوچکتر از روند اصلی و ثانویه هستند. در واقع حرکتهای این روند، نوسانات روزانه بازار هستند که برخی از تریدرها ترجیح میدهند آنها را نویزهای بازار نام گذاری کنند.
6. همه شاخصها باید یک دیگر را تایید کنند
از دیگر اصول مهم تئوری DOW این است که ما نمیتوانیم صرفا با تکیه به یک شاخص، یک روند را تایید یا رد کنیم. برای نمونه، در بازار بورس آمریکا، زمانی با اطمینان میتوان گفت بازار صعودی است که شاخصهای CNX Nifty، CNX Nifty Midcap و CNX Nifty Smallcap همگی در یک جهت رو به بالا حرکت کنند.
دسته بندی شاخصهای اصلی بازارها صرفا با تکیه بر یک شاخص به عنوان بازار صعودی یا نزولی قابل اتکا نیست.
7. حجم معاملات(Volume) باید تایید کند
در تئوری داو همه چیز شاخصها نیستند بلکه حجم معاملات نیز در نظر گرفته شده است. اگر قیمت یک شاخص یا کوین ارز دیجیتال مانند بیت کوین افزایش پیدا کند، حجم معاملات آن نیز باید همگام با افزایش قیمت، رشد کند. این مسئله در زمان سقوط قیمتها نیز صدق میکند. در بازارهای نزولی حجم معاملات کاهش پیدا میکنند، برای تایید روند نزولی باید حجم معاملات کاهش قابل ملاحظهای را نشان دهد تا از روند فعلی اطمینان حاصل کنیم.
برای اطمینان از تداوم روند نزولی نیز حجم معاملات ابزار مناسبی است. در یک روند نزولی با کاهش قیمت، حجم باید افزایش پیدا کند و زمانی که قیمت افزایش پیدا میکند، با کاهش تعداد خریداران در روند خرسی، حجم نیز روند کاهشی را باید نشان دهد.
8. بازارهای پایدار میتوانند جایگزین بازارهای ثانویه شوند
در نمودار بازارهای مالی زمانهایی وجود دارد که بازار هیچ روندی را نشان نمیدهد، به این وضعیت روند Sideway یا پایدار گفته میشود که قیمت یک سهام در بین یک range مشخص برای مدت طولانی حرکت میکند. برای مثال در سهام ریلاینس اینداستریز (Reliance Industries) در بین سالهای 2010 تا 2013 یک رنج پایدار در بین قیمتهای 860 تا 990 برقرار بود. حالت بدون روند بازارها میتواند در روندهای ثانویه بازارها نیز موثر باشد و اگر به طور دقیقتر بگوییم، جایگزین آن شود.
9. قیمت بسته شدن کندلها مقدس است
شاید عجیب به نظر برسد، اما در بازارهای مالی و براساس اصول تئوری DOW وقتی به نمودارهای قیمتی نگاه کنیم، قیمتهای بسته شدن در تایم فریم مورد نظر اهمیت زیادی دارند. در بازارهای مالی شما چه از نمودار شمعی استفاده کنید و چه میلهای، هر واحد فریم زمانی (مثلا روزانه) دارای چهار قیمت مختلف است که عبارتاند از قیمت باز شدن (Open)، سقف (High)، کف (Low) و بسته شدن (Close). قیمت بسته شدن یک کندل اهمیت زیادی دارد چرا که ارزش گذاری نهایی یک سهام بورسی یا کوین ارز دیجیتال را برای ما نمایان میکند. در برخی نقاط کلیدی، جهت روند بازار براساس قیمتهای بسته شدن کندلها تعیین میشود.
البته در بورس به دلیل فعالیت آن در روزهای کاری با ساعت مشخص، قیمت بسته شدن کندلهای روزانه از اهمیت بالایی برخوردار هستند.
انواع فازهای بازار در تئوری DOW
تئوری داو به ما میگوید بازارها از سه فاز متمایز ساخته شدهاند که به صورت خودکار در حال تکرار آن هستند. این فازها عبارتاند از فاز انباشت (Accumulation)، فاز نشانهگذاری (Markup) و فاز توزیع (Distribution). این فازها به همراه اصول مقدماتی نظریه داو، مواد لازم در استراتژی داو هستند.
فاز انباشت:
فاز انباشت معمولا پس از یک موج فروش با شیب تند در بازار رخ میدهد. در چنین موجهای فروش، بسیاری از مشارکت کنندگان بازار خسته میشوند و امید خود را نسبت به هر نوع حرکت صعودی از دست خواهند داد. در این وضعیت قیمت سهام یا ارز دیجیتال به کف ارزش گذاریهای اولیه خود میرسد اما خریداران همچنان در ورود به بازار تامل میکنند چرا که بزرگترین ترس آنها موج جدید فروش و ادامه روند نزولی است.
در این حالت قیمتها در سطوح پایین دچار پژمردگی میشوند. این مرحله دقیقا جایی است که پول هوشمند(Smart money) به بازار وارد میشود.

پول هوشمند معمولا سرمایه گذاران حقوقی هستند که با دیدگاه بلند مدت اقدام به سرمایه گذاری میکنند. البته در تئوری DOW مشارکت عمومی تحت عنوان معاملهگران حقیقی در نظر گرفته شده است. سرمایه گذاران حقوقی همیشه ارزش سرمایه گذاری را میسنجند. پس از موجهای فروش عمده و ارزیابی سهام توسط سرمایه گذاران حقوقی، آنها به صورت منظم اقدام به خرید سهام و ارزهای دیجیتال میکنند. خریدهای آنها معمولا در حجمهای بالا و با بازههای زمانی طولانی انجام میشود تا بازار دچار تنش نشود. این موضوع، فاز انباشت را شکل میدهد.
در فاز انباشت زمانی که فروشندگان قصد خروج از پوزیشنهای خود را دارند به راحتی میتوانند خریدار مورد نظر را پیدا کنند. این چرخه از سقوط بیشتر قیمت جلوگیری میکند. فاز انباشت معمولا کف بازارها را برای ما نشانهگذاری میکند که از آن میتوان برای نقاط ورود استفاده نمود.
فاز انباشت جایی است که سطوح حمایت ایجاد میشوند و ما میتوانیم با تکیه بر آنها، در تحلیلهای پرایس اکشن و الگوهای نمودار از آن بهره ببریم. البته این فاز گاهی ممکن است چندین ماه ادامه پیدا کند.
فاز نشانه گذاری:
در تئوری DOW، زمانی که سرمایه گذاران حقوقی(پول هوشمند) همه سهامهای موجود را با قیمت دلخواه جذب کردند، تریدرهای کوتاه مدت به سطح حمایت ایجاد شده واکنش نشان خواهند داد. این رویه مصادف خواهد بود با بهبود سنتیمنت کسب و کارها که جامعه نسبت به آن واکنش نشان میدهد.
این عوامل همگی در کنار هم باعث خرید سهام بورسی در قیمتهای بالاتر میشود که به آن فاز نشانهگذاری میگوییم. در فاز نشانهگذاری، قیمتهای بازار با شتاب و جهشهای زیادی صعود میکنند. در واقع یکی از مهمترین ویژگیهای فاز نشانهگذاری سرعت بالای قیمتهای سهام است. از آنجایی که حرکت صعودی قیمت سهام در این فاز بالا است، بخش بزرگی از مشارکت عمومی در این حرکتها از بازار جا میماند. در چنین شرایطی سرمایه گذاران جدید مسحور سود و بازدهی بالای سهام یا ارزهای دیجیتال خواهند شد و از همه فعالان بازار مانند تریدرهای عمومی گرفته تا تحلیلگران، سطوح قیمتی بالاتری را برای بازار پیشبینی میکنند.
در نهایت زمانی که قیمت داراییها به سقف جدیدی میرسد(اوج 52 هفته یا سقف جدید ATH)، همه جامعه و فعالان بازارهای مالی در مورد آن صحبت خواهند کرد. گزارشهای خبری خوشبینانه به قضیه نگاه خواهند کرد حتی فضای کسب و کارها نیز پر جنب و جوش خواهد شد. در چنین وضعیتی همه میخواهند در بازار سرمایه گذاری کنند. با افزایش هایپ و طمع کسب سودهای بالا و ورود بخش بزرگ مشارکت کنندگان به بازار به دلیل سنتینمت(احساس) مثبت موجود در فضا، بازار وارد فاز توزیع خواهد شد.
اغلب سرمایه گذاران عاقل(سرمایه گذاران باهوش) که در ابتدای چرخه و قبل شکل گرفتن کامل جهت روند بازار در فاز انباشت وارد پوزیشن شدهاند به آرامی دستهای خود را خالی میکنند. در این رویه سرمایه گذاران عمومی همه حجمهای شناور و آزاد شده توسط سرمایه گذاران حقوقی(پول هوشمند) را جذب میکنند. در این مرحله سرمایه گذاران بزرگ به راحتی و با قیمتهای دلخواه سهمهای خود را به فروش میرسانند.

فاز توزیع:
فاز توزیع نیز خصوصیتهای قیمتی مشابه فاز انباشت دارد به طوری که در فاز توزیع هر زمان که قیمت بخواهد به سقف بالاتری صعود کند، پول هوشمند دستهای خود را خالی میکنند. در یک بازه زمانی با تکرار این موضوع، یک سطح مقاومت ایجاد میشود.
و در آخر زمانی که سرمایه گذاران حقوقی دستهای خود را به طور کامل در بازار به قیمتهای بالا به فروش میرسانند، هیچ پشتیبانی(ناحیه حمایت) برای قیمتها باقی نمیماند، از این رو اتفاقی که پس از فاز توزیع در انتظار مردم است، یک موج فروش عمده یا گاهی سقوط آزاد بازارها است. این فاز با عنوان Mark down نیز شناخته میشود. موج فروش در بازار، سرمایه گذاران عمومی را در وضعیت ترس و ناامیدی قرار خواهد داد.
با تکمیل این حلقه، چیزی که در پس این موج فروش اتفاق میافتد در واقع یک دور جدید از فاز انباشه و تکرار کل چرخه است. در تئوری DOW بسیاری بر این باور هستند که در این چرخه، از فاز انباشت تا موج فروش دو سال زمان نیاز است.
به خاطر داشته باشید که چرخههای بازار همیشه یکسان هستند. برای نمونه بازار هند را در نظر بگیرید، بازار آن در سال 2006 تا 2007 نسبت به سال 2013 تا 2014 کاملا متفاوت است.
گاهی اوقات بازارها از فاز انباشت تا فاز توزیع به چندین سال زمان نیاز دارند. در طرف دیگر، در برخی از بازار این اتفاق ممکن است ظرف چند ماه رخ دهد و ما شاهد فاز انباشت و توزیع در فاصله کوتاهی باشیم.